تمام دنیا یک طرف
معشوق من در طرف دیگر
تمام دنیا را ایستاده در مقابلم می‌بینم
ناگزیر به جنگ با آنها می‌روم
یا نه، جنگی در کار نیست،
تنها مجبورم مدح جلادان را گوش دهم و صدایم هم درنیاید

در غار تنهایی خودم فرو می‌روم
با چشم درونی خود، طرف دیگر را می‌نگرم،
سینهٔ درونی‌ام را، آینهٔ چهرهٔ معشوق را،
زیبایی‌هایش را در قلبم منعکس می‌بینم،
آنچنان که زیبایی روح او، قلب من را جلا می‌دهد

چهرهٔ جلیل او از نظرم خارج نمی‌شود
تنها روح لطیفش برای خلوت‌های عاشقانه کافی است.
کافی است تا چشم‌هایم را ببندم و او را در میان هیاهوی جهان کنار خود تصور کنم.
تاریک‌ترین دخمه‌ها هم که باشم
یادش قلبم را همچون هالهٔ تجلیل فرامی‌گیرد و آرام می‌شوم

چیزی نمی‌خواهم
تنها نگاهی عمیق
نگاهی که با شور و اشتیاق تمام، دیوانه‌وار چند لحظه‌ای را دوباره غرق در چشمان معشوق شوم

خود را با او تصور کنم که با خیره ماندن در چشم‌های یکدیگر،
درحالیکه دست‌های خود را زیر چانه چفت کرده‌ایم،
قلب‌هایمان به لرزه درمی‌آیند
و برایمان رنگ چشم‌ها و شکل‌هایش فرقی نمی‌کند و ظاهر تماما در برابر روح سر تعظیم فرو می‌آورد
در این لحظات برای عاشق ظاهر بی‌معنا می‌شود و روح به اوج خود می‌رسد تا معنای دلدادگی روح‌ها رنگ شیرینی به خود بگیرد.

آنچه اهمیت دارد، حرف‌های ناگفتنی است
که تنها از برق چشمان معشوق جذب می‌شود.
نوری از درون چشم‌ها شهیدنمائی می‌کند
و شیفتگی به معشوق آغاز می‌شود
آنگاه که چشم‌ها دیگر تاب و تحمل خیره ماندن به معشوق را ندارند
درست آن زمان می‌توان شعری سرود از داستانِ چشم‌های معشوق
و یا داستانی نوشت از فهمِ چشم‌های پرفروغ معشوق
و می‌توان دریافت کرد که
روحیهٔ عاطفی زیبایی درون آنها نهفته است
اما توصیف آن کارِ هر شاعر عاشقی نیست
فروتنی می‌خواهد
خاکستر شدن به پای معشوق می‌خواهد

تجلیل از معشوق، برپایی صحنهٔ عشق می‌طلبد
صحنه‌ای که قلب طاقت تحمل آن را ندارد
صحنه‌ای که گوشِ عاشق هیچ‌چیزی را بجز حرف‌های ناگفتهٔ معشوق نمی‌شنود
تنها حرف‌هایش را از چشم‌هایش می‌خواند
و خود را غرق شده در آن می‌بیند
خود را غرق شده در دریایی عمیق می‌بیند که ساحلی امن دارد
خیالش از ساحل امن معشوق راحت است
خیالش راحت است که در این جنگ خواستن یا نخواستن
لااقل سنگری پیدا می‌شود که بتواند دلش را به او بسپارد
جایی که دلش قرص و محکم بماند
جایی همچون سنگری محافظ
جایی همچون سنگر عشق!

 

پی‌نوشت: برای نوشتن این متن، اول از یک کتاب خیلی خوب کلمه‌برداری کردم و بعدش هم به مفهوم تمام آن کلمه‌ها و عبارت‌ها فکر کردم و به آنها خیره شدم تا چنین متنی را بتوانم بنویسم. این تمرین از نویسندگی برای من جذاب است که بیایم و به کلمات مختلف فکر کنم و بعد هم از آنها متنی بامعنی و مجزا بنویسم. خلق متن یا نوشتن یکی از کارهای خیلی خوبی است که دنبالش را می‌گیرم.