دنیا پر شده است از پیام‌های مشترکی که یک یا چند نفری آن را نوشته‌اند و میلیون‌ها نفر آنها را در شبکه‌های مجازی دست به دست می‌چرخانند. پیام‌هایی با موضوع‌های یکسان و یا بالعکس.

سال‌های قبل زمانی برایشان می‌گذاشتم. عادت کرده بودم به اینکه فقط خواننده مطالب باشم. نکاتی تکراری را از کسی می‌شنیدم یا در صفحه‌ای می‌دیدم و کلی به خاطر آنکه چنین چیزی را می‌خواندم افتخار می‌کردم.

نه بنظرم این کارها اصلاً بد نیست و منکر این نیستم که می‌توانند به ما انرژی بدهند و تفکری مثبت برای ما به وجود بیاورند؛ اما فکر بهتر آن است که وقتی ما می‌توانیم دانسته‌های خود را که از گذشته داریم یا در زمان حال کسب می‌کنیم را به صورت روزانه‌نوشت به یادگار بگذاریم.

بی‌شک هر کدام از ما قصه‌ها و غصه‌هایی در زندگی‌اش دارد. قصه‌های پرپیچ و خمی که نیازی از کسی برطرف نمی‌کند مال زندگی خودمان است و غصه‌های بی‌اثر نیز همینطور. منظور من از روزانه‌نوشت‌ها برداشت‌های بجا و درستی است که از زندگی داشته‌ایم و می‌تواند پاسخ یا روش مناسبی برای حل مسائل دیگران باشد.

برای مثال هر پیامی را که می‌بینیم یا که می‌شنویم، می‌تواند با زندگی ما ارتباط پیدا کند. می‌توانیم آنها را بنویسیم و قدرت قلم خود را بالا ببریم. آنقدر که روزی خودمان هم نتوانیم در‌س‌های زندگیمان را با انگشتان دست بشماریم. چنین شروعی برای نوشتن آنقدر می‌تواند جذاب باشد که ما را بر مسیر نوشتن پایدار می‌کند. نوشتن در مسیر زندگی باعث می‌شود تا بتوانیم با درس‌های زندگی خود داستانی خلق کنیم و جانی تازه به زندگی خود و دیگران بدهیم.

این حقیقت بسیار زیباست که جان دادن به زندگی‌مان دست خودمان است. فقط کافی است خوب نگاه کنیم و خوب درس‌های زندگی را دریافت کنیم و از همه مهم‌تر اینکه آنها را به سادگی «نوشتن» انتقال بدهیم.

حتماً این تجربه را داشته‌اید که گاهی ما هزاران بار با درسی مشابه در زندگی خود روبرو می‌شویم اما انگار تا زمان آن فرا نرسد، آن را درک نمی‌کنیم؛ پس چه بهتر که وقتی دریافتی از اطراف داشتیم، آن را با زبان نوشتار بازگو کنیم و در اختیار مخاطبان خود قرار دهیم.

زندگی آنقدر طولانی نیست که تمام درس‌ها را به زبان گفتار انتقال دهیم و زندگی آنقدر کوتاه نیست که نتوانیم نویسنده‌ای کوچک برای ثبت افکار و دیدگاه‌هایمان شویم.

*با نوشتن زندگی کنیم*